جدول جو
جدول جو

معنی بی حساب - جستجوی لغت در جدول جو

بی حساب
بی شمار، بی اندازه، نادرست
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
فرهنگ فارسی عمید
بی حساب
(حِ)
بی شمار. (ناظم الاطباء). بیشمار و بی اندازه. (فرهنگ فارسی معین) :
این دهد مژده بعمری بی حساب و بی عدد
و آن کند عهده بملکی بی کران و بیشمار.
منوچهری.
باران رحمت بی حساب همه را رسیده. (گلستان). و خرج بی حساب روا ندارد. (گلستان).
نالیدن بی حساب سعدی
گویند خلاف رأی داناست.
سعدی.
لغت نامه دهخدا
بی حساب
بی شمار، بی اندازه
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
فرهنگ لغت هوشیار
بی حساب
((حِ))
بی اندازه
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
فرهنگ فارسی معین
بی حساب
بیشمار، بی اندازه
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
فرهنگ واژه فارسی سره
بی حساب
بسیار، بی اندازه، بی حد، بی شمار، بیمر، نامعدود
متضاد: حساب شده، معدود، ستمگر، ظالم، ظلم پیشه، متعدی
متضاد: دادگر، منصف، غیرعادی، نادرست، ناصواب، نامعقول
متضاد: معقول
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی حساب
لا يحصى
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
دیکشنری فارسی به عربی
بی حساب
Unaccountable
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بی حساب
irresponsable
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بی حساب
irresponsabile
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بی حساب
بے حساب
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
دیکشنری فارسی به اردو
بی حساب
безответственный
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
دیکشنری فارسی به روسی
بی حساب
unverantwortlich
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
دیکشنری فارسی به آلمانی
بی حساب
безвідповідальний
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بی حساب
nieodpowiedzialny
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
دیکشنری فارسی به لهستانی
بی حساب
不可计算的
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
دیکشنری فارسی به چینی
بی حساب
অবহেলা
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
دیکشنری فارسی به بنگالی
بی حساب
irresponsable
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بی حساب
asiyejibu
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بی حساب
sorumsuz
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بی حساب
무책임한
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
دیکشنری فارسی به کره ای
بی حساب
責任がない
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بی حساب
חסר אחריות
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
دیکشنری فارسی به عبری
بی حساب
irresponsável
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بی حساب
tidak dapat dipertanggungjawabkan
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بی حساب
ไม่มีความรับผิดชอบ
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
دیکشنری فارسی به تایلندی
بی حساب
onverantwoordelijk
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
دیکشنری فارسی به هلندی
بی حساب
अनियंत्रित
تصویری از بی حساب
تصویر بی حساب
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی حجاب
تصویر بی حجاب
فاقد پوشش اسلامی
فرهنگ فارسی عمید
(حَ / حِ)
بی حساب:
متناسبند و موزون حرکات دلفریبت
متوجهند با ما سخنان بی حسیبت.
سعدی (طیبات).
رجوع به حساب و بی حساب شود، بی فایده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
نادرستی. ناراستی، بی تزویر، ساده لوح. (ناظم الاطباء). ساده و بی تکلف و بی تصنع. (آنندراج). رجوع به ساخته شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی حجاب
تصویر بی حجاب
بی پرده بی پرده، زنی که بدون چادر و نقاب بیرون آید
فرهنگ لغت هوشیار
بد شمار آنکه در معاملات خود درستی را پیشه نسازد آنکه وام خود را بموقع و بسهولت نپردازد مقابل خوش حساب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذی حساب
تصویر ذی حساب
((حِ))
صاحب حساب، نماینده وزارت دارایی در یک مؤسسه دولتی
فرهنگ فارسی معین
بی حساب، غیر قابل محاسبه
دیکشنری اردو به فارسی